.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

بنده...

نوشتم به یک سفر فوری نیازمندم، نوشتم به سه گانه سفر - تنهایی - دریا نیامندم!
نوشتم داغونم، انگار یک غلتک آمده از روم رد شده و من رو باید با یک کاردک جمع کرد.
نوشتم اگه یکی از سه گانه بالا هم روی بده میتونم خودم رو بالا بکشم.
هر روز صبح با امید این از خواب بیدار میشدم که خبر سفر رو بشنوم و هر شب با یاد یکی از این سه گانه به خواب میرفتم.
و حالا، اونیکه باید میشنید شنید، اونیکه همیشه میشنوه، آره، خودِ خودش، شنید! خوبم شنید.
بهم گفت، گفت که از سرت خارج کن، سفر خبری نیست، هیچ چیز خوبی خبری نیست، همینِ که هست، باید بسوزی و بسازی!
هی خدا... صدای منو میشنوی، آره منم، فکر میکنی من کم میارم، آره قبول دارم یک جاهایی کم آوردم ولی جا نمیزنم، حالا که بحث رو کم کنی هست وایمیستم حداقل تا آخرش میرم، هنوز که شروع نشده.
خیلی ها ارزش کَل کَل ندارند ولی وقتی بحث تو میاد وسط دیگه من کم نمیارم، قبول، تا میتونی سختش کن، ولی مطمئن باش، مطمئن باش زانو نمیزنم، ممکنه زمین بیفتم، ولی پامیشم دوباره ادامه میدم، میبینی...
خارج گود: یک دوست، یک همراه بدونیکه خودش بداند نکته ای رو گفت که دیدگاهم رو کامل عوض کرد، و من، حالا منتظر هستم تا هفته ها بیاید و بروند و اون مسکن که حالا برام هم نقش مسکن رو داره هم قرص مولتی ویتامین، بیاد، اثر خودش رو بگذاره و بره تا هفته بعدش، مهمترین اثر این مسکن استقامت و مقاومت هست، اینکه دیگه خودت گفتی...