.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

فال...

برگ ها رو بُر میزنه، سه بار، میگه نیت کردی؟ میگم آره.
شروع میکنه به چیدن، وقتی تموم میشه یک نگاهی میندازه و میگه: اوم...، اونطوری که فکر میکردم بد نیست!
شروع میکنه در آوردن، یک دور برگ ها رو جمع میکنه، دور بعد تمام برگ ها رو در میاره.
داره با برگ ها بازی میکنه، نیگام میکنه، میگه یک کاری رو میخواهی شروع کنی، ولی دودلی، می تونی همین الان بگذاریش کنار چون راهش سخته، ولی اگه بری و موفق بشی آینده خوبی داری.
یاد فیلم ماتریکس می افتم.
پ ن: نئو کدام قرص رو خورد؟...
نظرات 3 + ارسال نظر
بانوی ماه جمعه 13 مرداد 1385 ساعت 14:06 http://banooyemah.blogsky.com



سلام
ای رهگذر
با نگاه بی انتهایت
به عمق تک تک حروف و
واژه هایم بنگر و
آرام آرام
مرا همراه با این صفحه ورق بزن...
و بعد به رسم روزگار مراو
عمق نو شته هایم را
به دست فراموشی بسپار...

حامد جمعه 13 مرداد 1385 ساعت 14:45 http://joojetighi.Blogsky.com

سلام..عالی بود..خسته نباشی...
یسر به من بزن..منتظر حضورت در وبلاگم هستم

پ.ع.ب شنبه 14 مرداد 1385 ساعت 05:36

یادم نیست .....
اما فکر کنم قرص ضد حاماگی بود .....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد