.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

حاشیه...

 
میگم میای، من باید اسم بدم؟ میگه آره، 100%. میگم پس اگه نخواستی بیای روز قبلش بگو.
صبح زنگ زده که شب برنامه هست دیگه؟ میگم آره، میگه پس میبینمت.
15 دقیقه قبلش تو ترافیک پارک وی گیر کردم، زنگ میزنه میگه من نمیام، خواستم بگم که نگران نشی! میگم مگه نگفتم روز قبلش بگو؟ میگه نشد! میگم برو به درک که تو لیاقت دوستی من رو نداری، گوشی رو قطع میکنم پرت میکنم سمت صندلی کمک راننده! میرسم به محل قرار، قبلترش پارک میکنم، داره هی زنگ میزنه، جواب نمیدم، اعصابم ریخته به هم، میرم تو یک بقالی، میگم یک پاکت سیگار، نه! یک آب یخ، کل آب رو خالی میکنم رو سرم، مدام زنگ میزنه، بر میدارم، میگه من رسیدم...!
آخرش یکی از بچه ها میاد میگه، هی... امشب مشکلی داشتی؟ چرا اینقدر خشن بودی؟ میگم علی الحساب.
بهش میگم ببین من با همه همینطورم، می خواهی باش، می خواهی نباش!
خارج گود 1: تو چرا تو شب 31 جولای موندی؟ نمی خواهی ادامه بدی؟
خارج گود 2: طی یک توافق 3 جانبه، قرار شد نه من به اونها کاری داشته باشم، نه اونها به من، فقط 4 سال کنار هم زندگی کنیم بعدش هم که من میرم.
خارج گود 3: شهر جدید، به خاطر نزدیکی به تهران کرایه خانه اش خیلی گرانِ و از توان من خارج، شاید برم همین خانه دانشجویی های نزدیک انقلاب، اونجا قیمتش مناسب تره.
خارج گود 4: گفتن قالب وبلاگت خیلی لطیف هست و با روحیات خشن تو نمی خوره! ممنون، منم ساده ساده اش کردم، مثل خودم.
خارج گود 5: امشب رادیو پیام اجرا جدید سنگ قبر آرزو که من فوق العاده دوستش دارم رو گذاشته بود، طرف گند زده بود به آهنگ.
خارج گود 6: برای اولین بار تو زندگیم، احساس میکنم، سرنوشت، آینده، وضعیت و در کل خودِ وجودی یکی غیر از خودم برام مهم شده، احساس میکنم که میتوانم دوستش داشته باشم!
پ ن: چقدر مطالب حاشیه ای این پست زیاد بود...