.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

خزان زندگی...

یک تجربه جدید، خیلی سخته، ناامیدی!
نمیدانم چرا این شکلی شدم، تو درسم هیچ موفقیتی ندارم و فکر میکنم که عمرا بتوانم لیسانسم رو بگیرم!
تو کارم یک قدم به جلو بر میدارم و 10 قدم به عقب!
دارم روزهای سختی رو سپری میکنم، خیلی سخت.
ای شکسته خاطر من روزگارت شادمان باد...
تقریبا یک ماهی میشه که این حس رو دارم،
بردی از یادم...
از دوستام هم که خبری ندارم، حاجی که با دوست دخترش هست و محل سگ به ما نمی گذارد، مهندس هم که جدیدا با یکی دوست شده، تریپ ازدواج!
اون دختر دیوونه هم خوبه، من رو حرص میده، منم جبران میکنم، الکی نگران یک سری جریانات هست که مرتبط به منه، هرچی میگم بابا چیزی نیست، بغض میکنه و میگه تو به من دروغ میگی!
دل به تو دادم، در دام افتادم، از غم آزادام...
پ ن: داشتم می نوشتم به آهنگهای بالا هم گوش میدادم.
خارج گود: برای آینده ام هیچ برنامه ای ندارم، هیچی، یک الافه بیکارِ سرگردان...