.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

رُک بودن...

سلام.
شاید بزرگترین چیزی که تو به من یاد دادی این بود که رُک بودن هم همچین چیز بدی نیست، و من یاد گرفتم!
یاد گرفتم که با تو راحت باشم، گله گذاری کنم، اشکالاتت رو بگم، صادق باشم.
اما حالا...امروز... سر در نمیارم که چه اتفاقی افتاده که دیگر به من توجهی نمیکنی؟
میدانم که وقتت بسیار کم است و بسیار درگیری، میدانم که هر روز در دانشگاهت با مشکل جدیدی روبرو میشوی، میدانم که از دست دوستانت ناراحت هستی، میدانم که باز هم مثل همیشه دوست داری تنها باشی،
اما برایم قابل درک نیست که آیا در طول هفته حتی نیم ساعت وقت هم برای من نداری، حتی یک جواب اس ام اس؟
نوشتم که از تو رُک بودن را یاد گرفتم، پس ازت میخواهم که با من نیز رُک باشی، آیا دوستی ما به بن بست رسیده است؟
چرا رابطه ما دیگر مثل سابق نیست؟ چرا جواب تلفن ها، اس ام اس ها و ایمیل های من رو کوتاه کوتاه میدهی؟
میدانم، میدانم که میتوانی تمام این اتفاقات را توجیح کنی، میدانم که خوب هم توجیح میکنی، ولی یادت باشد که...
بگذریم...
شاه نشین چشم من تکیه گه خیال توست.
با تقدیم بهترین آرزوها.

پ ن: میدانستم...، توجیحی ندارم!
خارج گود: بیا با هم بریم چیزر، مدرسه قدیمی که حالا تبدیل به آپارتمان شده رو ببینیم، بیا بریم پراشکی بخوریم بعدشم بریم پارک قیطریه زیر سیل باران ساندویچ درست کنیم و باز شرط ببنیدم، این دفعه پول شرط بندی رو میگیریم...