.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

لبخند تلخ...

کارتم مسدود شده، فردا باید برم بانک ببینم چی شده!
شارژ ایرانسلم هم تموم شده، فعلا مجبورم از همراه اول استفاده کنم.
امروز آمدم برم تو سایت دانشگاه، دیدم زده به علت بدهی 5000 هزار ریالی، فایلم بسته است در نتیجه هفته دیگه باید برم جهنم.
اخوی امروز کارت پیام نور رو گرفته، آدرس حوزه امتحانی اش جالبه: بزرگراه حکیم، هنرستان...
خیلی لجم میگیره که این گوسفند ها(اخبار 20:30) به شعور آدم توهین میکنند، البته بلا نسبت گوسفند.
دوست جونم که هنوز رو موج سینوسی رفتار کردنه، البته دامنه اش خیلی کم شده.
مملکت گل و بلبل، فیروز کریمی رو به علت آنچه تشویش اذهان عمومی خوانده شد تا اطلاع ثانوی از نشستن رو نیمکت محروم کردن، مسخره ترین اتفاق هفته اول.
حکایت مردم ما(از جمله خودم) حکایت حاکم آن شهری است که به وزیرش گفت ما چه کنیم که مردم از دست ما شاکی بشن؟
وزیر گفت جلوی دروازه در یک نگهبان بگذاریم با یک چوب! هرکی خواست خارج و داخل شود آن چوب را در ... مبارک فرو کنیم...
فردایش دیدند مردم در جلوی دروازه شهر صف بستن و خود می گویند چوب ما را بزنید ما برویم...
گفتن بنزین رو جیره ای میکنیم، فلان میکنیم، بهمان میکنیم، کو؟ کجاست؟
چی شد اون همه اتوبوس که وعده دادین؟ چی شد اون تاکسی های وَن؟
بنزین جیره ای شد، در اتوبوس له شدیم، در مترو خفه شدیم، تاکسی ها، ون ها و شخصی ها همگی یا فروختند و یا دربستی زدند.
فیلتر کنید، همه چیز را فیلتر کنید و حنجره خود را پاره کنید که انرژی هسته ای حق مسلم ماست، و صدای خود را پایین بیاورید که گاز این مملکت را یک سوم قیمت به هند می فروشید.
در کتاب های درسی مان چندین صفحه مربوط به قرار داد های خفتبارمان بود، تالبوت، ترکمنچای و غیره...
قرار داد های شما خود چندین کتاب می شود.
زنده باد بر شما عزیزان، زنده باد که ما را در فقر دفن میکنید...
پ ن: چه خیال خامی، سال 1404 قطب منطقه می شویم، حتی این خیال لیاقت لبخند تلخ را هم ندارد...
نظرات 5 + ارسال نظر
پ.ع.ب چهارشنبه 31 مرداد 1386 ساعت 04:58

بعضی وقتها خیلی توپ می نویسی .... با این جملت حال کردم :

"در کتاب های درسی مان چندین صفحه مربوط به قرار داد های خفتبارمان بود، تالبوت، ترکمنچای و غیره...
قرار داد های شما خود چندین کتاب می شود.
"

باران چهارشنبه 31 مرداد 1386 ساعت 06:47

قبلنا ین جوری نمی نوشتی...حرف نمی زدی... زبانت برام ناآشناست....

هادی پنج‌شنبه 1 شهریور 1386 ساعت 01:10 http://7thday.blogsky.com

حرف دل منو زدی رفیق...
آره اینطوریه دیگه!

این زبون خودته ....
حرف دلته ....

من که باهاش حال می کنم ....

باران یکشنبه 4 شهریور 1386 ساعت 08:04

منظورم مفهوم و فکرت نیست. منظورم به کلماته. تند و سنگینند.....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد