.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

پاییز...


دارم توی آشپزخانه برای خودم آب میریزم، برادرم داره از محل کار جدیدش به پدرم میگه، پدرم در مورد رئیسش میپرسه، برادرم میگه مهندس مکانیک، پدرم با لحنی سرشار از تحقیر میپرسه:

دانشگاه آزادیه؟؟!!!

لبخند میزنم...

---------------------------------------------------------------------------------------------

دلم گرفته از این هوا، سنگینه، نفسم بالا نمیاد، سخته

روز شماری میکنم برای توفیق اجباری، سخت میگذره، سخت

باور کن...

---------------------------------------------------------------------------------------------

بازم مثل همیشه همدم من پاییز هست و پیانو، حسم رو از ته وجودم فریاد میزنه

نمیدانم راهی که میرم درسته یا نه...