شب ها که هوا یه نمه خنک میشه و قابل تحمل، ساعتی هست که منم از محل کارم میام خانه، معمولا با اتوبوس بر میگردم.
مسیر برگشت، شامل مراکز خرید و پارک ها و رستوران ها است و اون موقع شب پر میشه از مردمی که برای تفریح میان بیرون.
خانواده ها، زوج های جوان، بچه های کوچک، دختر پسر ها که همگی یه لبخندی دارن.
دلم میگیره، دلم میگیره که من چرا جای آنها نیستم، دلم میگیره که چرا دستی نیست که دست من رو بگیره.
دلم میگیره...
سلام خوبی وبلاگ جالبی داری اگه خواستی یه سری هم به ما بزن گلم . راستی با سایتهای من تبادل لینک می کنی؟اینم آدرسی که تمام سایتهای من تو اون هست www.istgah.asantabligh.com/tabdol1.php