یه سری کلمات تو ذهنم هست، که فقط کافیه یه روز یه جا ببینمشان یا یکی بگه
کل روزم خراب میشه
اون کلمه واسه من هزارتا تصویر ذهنی مخرب تولید میکنه...
روزها همینطوری میگذره، منم همینطوری ول واسه خودمان میگردیم، کار مفیدی که میکنم اینه که محکم وایسادم، محکم محکم...
خوبه، خوشم میاد، حداقل یه نکته مثبت هست.
ارتش داره نیرو میفرسته پاکستان، یه سری داوطلب میخواند، نمیگذارند خانواده اسم بنویسم، میرفتیم خوب میشد، از این آدم های دورو دورتر بهتر...