بعد از ظهری این دو تا کشوی میزم رو ریختم بیرون که یکم مرتبشون کنم.
بین تقویم یه تیکه کاغذ دیدم، درخواست هایی که من از تو داشتم و تو قرار بود همش رو انجام بدی، شاید واسه 4 سال پیش، دقیق یادمه کجا نوشتیم، اون پیتزا فروشی بالای نوبنیاد که به خاطر سیب زمینی هاش میرفتیم سراغش، یادته؟
ویرانم کرد...