.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

دنیای بزرگِ بزرگ...

امروز صبح هوا پاییزی شد، خنکه خنک...

از صبح یه دلشوره دارم، دلشوره اول مهر، فکرم میره سمت زمان دانشجوییم و دوستان اون زمانم.

فکر کنم کلا زندگی من دو بخشه، یکی زمان قبل دانشگاه و یکی هم بعدش.

این هوا، هوای دلهره و شور و شوغ اول مهره، همون هوایی که عصرهاش موقعی که دبستان میرفتیم جودی آبوت نشان میداد.

یادم میاد یکشنبه ها مدار الکتریکی یک داشتیم، از ساعت یک بعد از ظهر تا 7 شب، الان دارم فکر میکنم چرا اینقدر زیاد؟!!! ترم 3 بود و تنها کلاسی بود که 10 نفر دوست با هم بودیم، یادمه قسمت اول کلاس رو که میرفتیم و بعد از حضور غیاب از دروی کلاس ( در پشتی) میزدیم بیرون و میرفتیم شهر قهوه خانه هزار یک شب 4 تا قیلون میگرفتیم دونه ای 400 تومان، روزگاری بود.

از اون 10 نفر، اون بچه های نزدیک، 2 تاشون مالزی دارن درس میخوانند، یکیشان داره کم کم چمدانش رو میبنده بره استرالیا، یکیشون آمدِ همین بقل واشنگتن، مابقی هم انگلستان و آلمان و سوئد، پرت شدیم همگی اینور اونور...

این هوا هوای اون زمان کنکوره که آهنگ های شادمهر گوش کردنش لذت میداد، کاست مسافر با واکمن و کلاسهای شیمی و ریاضی و کوفت و زهرمار کنکور، هوای آهنگ یاس کبود گروه آریان، هوای آهنگ نقاب سیاووش قمیشی، هوای خنک پارک جمشیدیه، هوای برگهای زرد خیابان ولیعصر، هوای یه حس دوست داشتن خوب...

حالا من اینجا اون سر دنیا...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد