.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

جاهلی...

آقا ما یه زمانی پیش دانشگاهی بودیم، دوران جاهلیت اون زمانها، بعد مدرسه ما 2 تا کلاس پیش دانشگاهی داشت، کلاس اولیه بچه درسخوان ها بودند، ما کلاس پایینی ها بچه تنبل ها.

بعد آقا ما چهار نفر بودیم، هر کدام اندازه خرس، یعنی یال و کوپال و این حرف ها، قد بلند، شیکم دراز، سینه ستبر، بعد ما 4 تا دو تا میز اول میشستیم، من و علی که میز اول زیر ت... آقا بودیم، حالا من نمیدونم ما چرا رفته بودیم میز اول نشسته بودیم، واقعا الان برام سوال شده.

آقا خاطراتی دارم ها، یعنی برنامه بزارید هفتگی 40 دقیقه یکسال حرف بزنم، یکم هم پیاز داغش رو اضافه کنم برنامه میره واسه سال دوم رو رتبه یک.

این ریزه میزه ها رفته بودند ته کلاس نشسته بودند، هروقت کرمشان میلمبید میزها را هل میدادند جلو ما میرفتیم تو تخته.

آقا وضی بود اصن ها، زنگ های تفریح بزن و برقص و الواتی، کسی درس نمیخواند.

حالا منظور از نوشتن این ها چی بود، خودم هم نمیدانم!

گفتیم یه چی بگیم شاد شیم... 

نظرات 1 + ارسال نظر
علیرضا شنبه 25 شهریور 1391 ساعت 22:15

کلی خندیدم پسر . خانومم آمده پیشم میگی چی میخونی که این طور از ته دل میخندی
دو سالی که برای کنکور خوندیم عجب دورانی بود ها...
یه نکته به جز ما ۴ تا خرس اشکان بچه خرسم بود. ۵ نفر بودیم
خوش باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد