راهی که من توش هستم و بنا به هزار دلیل انتخابش کردم، توش خبری از شبکه های اجتماعی، الکل، کلاب و سیگار نیست، یه پیانو هست و یک لپ تاپ و فیلم های شبانه، همین و بس.
به قول یکی از دوستان، از آدمیزاد فراری ام، واسه همین زیاد واسم فرقی نداره ایران یا آمریکا، هرجا درآمدی داشته باشم که کفاف زندگی معمولی ام رو بده، همون جا مسکن من هست.
دوستان خوب زیادی هستند که دوست دارند من رو آشنا کنند به آدم های مختلف، کاش میدونستند این کارشان تنها آسیب به من می رساند.
ایران که بودم، هر هفته قله توچال، مثل معشوق واسه من بود، با چاشنی موسیقی اصیل ایران، شجریان، بنان، دلکش، قوامی، رفیعی و ...
اینجا کوه نیست، ولی دسترسی ساده به اینترنت و آشنایی بیشتر با این بزرگان.
حال این روزهای من رو، استاد بنان در کاروان میخواند:
رفتی و رفتن تو آتش نهاد بر دل
از کاروان چه ماند جز آتشی بمنزل
پ ن: این پست خیلی درهم برهم شد، از دیشب هزار بار بالا پایین کردم ذهنم را، 3 بار هم نوشتم ولی پاکش کردم، فقط میخواستم بگم چه غمی دارم...
سی و پنج درجه میگه:
فشارها و بحرانها آدم را میپزند. آدمهای پخته معمولن آدمهای جذابتر، عمیقتر و دلنشینتری هستند. آدمها در حین پختن آسیب میبینند. پختن آسیبهای فیزیکی هم میزند. بعضیها ول میکنند که در زمان بحران هر بلایی سرشان بیاید. بعضیها سعی میکنند آسیبها را کنترل کنند. بعضی وقتها بحران أنقدر جدیست که آدم نمیتواند به حفظ سلامتش فکر کند. گاهی هم آدمها دوست دارند با آسیبی که به سلامتیشان میخورد ثابت کنند که با بحران جدیای سر و کار داشتهاند. اما منصف که باشیم گاهی پسلرزههای جسمی و روحی بحران آنقدر شدید و خارج از کنترل عمل میکنند که شاید به هیچ عنوان مورد انتظار نباشند، چه رسد به این که قابل کنترل باشند.
چقدر این پست ذهن ادم رو مشغول میکنه و چقدر علامت سوال میاره تو ذهن ادم. علامت سوالایی که حتی حق پرسیدنشو ادم به خودش نمیده
من قبلن که میومدم اینجا ادرس میزاشتم؟
امروز که اسم شمارو توی کامنتدونیم دیدم خیلی خوشحال شدم. احتمال قوی به صورت تصادفی اومدی خونه ی مجازیم چون من ادرس وبلاگمو جایی نمیزارم، ادرس وبلاگتو گم کرده بودم .خوشحالم که پیدات کردم
بپرس، مشکلی نیست.
نه، آدرسی ازتون نبود.
آره، من معمولا وبلاگ تصادفی و علاقه مندی زیاد میخونم.
البته این دفعه ادرس وبلاگمو تعمدا گذاشتم
متشکرم...
صداقت و سادگی در این پست موج میزند
و این فراری بودن از آدمیزاد هم درد مشترک خیلی هاست...
واسه همینه که فیس بوق و این دنیای مجازی این همه فراگیره
تحمل هم رو توی واقعیت نداریم...