.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

کار...

پیدا کردن کار در اینجا، یه چیزی مثل پیدا کردن سوزن تو انبار کاه است، حداقل باید 6 ماه روزی 8 ساعت بگردی دنبالش، کار همه چیز است، خیلی زندگی ها به خاطر تغییر محل کار شوهر و همسر به پایان رسیده، کلاً کار همه چیزه اینجا.

دلم میخواست کارم رو عوض کنم، برم یه شهر دیگه، بیشتر آرزو بود تا خواسته ای که واقعا برم دنبالش، کی حال جا به جایی داره، همین جا هستیم دیگه.

تو همین شهر، خدا بخواد یه کار دیگه جور داره میشه با مزایا و حقوق بیشتر، همچنین جای بهتر و دارای امکان پیشرفت بیشتر.

3 روز پیش یکی زنگ زد، گفت من از آتلانتام، میخوای راجب این کار بدونی؟ گفتم چرا نه!

خلاصه گفت این کار اینطوریه و بهمانه و اینها، گفتم باشه.

به طور معمول شما واسه کار گرفتن در این کشور باید 3 تا مصاحبه بگذرانید و در اصطلاح خودشان هرکی بهتر بتونه خودش رو تو این مصاحبه ها بفروشه در آخر سر از اون شرکت آفر میگیره.

خلاصه، 2 تا مصاحبه رو اینترنتی و تلفنی گذراندیم و گفت واسه سومی باید بیای آتلانتا، منم گفتم باشه فردا ساعت 10، گفت باشه.

تو دلم میخندیدم بشین تا بیام، یک ربع بعدش دیدم ایمیل زده، بلیط هواپیما به آتلانتا رفت و برگشت.

خب دیدم نه مثل اینکه آنها جدی گرفتن جریان رو، خلاصه گفتیم بلیط هواپیما که مفته، بریم هم آتلانتا رو ببینیم هم یه ملاقاتی کنیم.

خلاصه رفتیم و یک ساعتی مصاحبه حضوری با HR، مثلا میپرسید الان خوشحالی بیای اینجا کار کنی؟ میگفتم باید باشم!؟؟

می پرسید فکر میکنی بتونی اینجا پیشرفت کنی؟ میگفتم فکر نکنم.

کلاً HR داشت تو دلش میگفت مردک کرم داشتی آمدی این همه راه؟!

خلاصه سوار هواپیما شدیم و برگشتیم، تو فرودگاه شهر خودم که موبایل را روشن کردم دیدم یه ایمیل ازش دارم، بهم آفر داده بودند!!!

یعنی کف کردم خودم، حالا موندم بین دو راهی...

خوبی ها: حقوق و مزایا 3 برابر اینجای که الان هستم، هست، یعنی کلا میشم قشر مرفع جامعه.

کار سر تا سر کشور هست، پول هتل و هواپیما رو شرکت میده، رفت و آمد نیز همچنین.

هر 3 تا شش ماه شهر عوض میشه و باید برم یه جای دیگه، تجربه زیاد و پیشرفت زیادی تو کارش هست.

به قول برادرم کار مارکاپولویی است، همش تو راهی.

بدی ها: باید تا دو سال در این شرکت بمونم، HR میگفت حساب بکن که تو این دو سال شایدم یک روز هم نتونی برگردی خانه، حتی وقتی پروژه ای نیست بیای توی کمپس شرکت واسه دوره های آموزشی.

همش تو راهم، زندگی تعطیل میشه کلا، پیانو که واسم عزیزترینه رو چیکار کنم، نمیتوانم داشته باشمش، خیلی واسم مهمه، خیلی.

--------------------------------------------


بعداً نوشت: رد کردم.

نظرات 3 + ارسال نظر

به نظر من قبول کن
چون برای جوون مجردی مثل تو این دو سال فرصت فوق العاده ای برای ارتقاء رزومه کاری، وضعیت مالی و تجربه ی کاریت.
بدون شک کار ساده ای نیست. ولی تو هم جوونی و بار مسئولیت فرد یا افراد دیگری به دوشت نیست. خودت هستی و خودت.
ضمنا دو سال زمانی زیادی نیست
چشمتو باز کنی می بینی تموم شده
ولی میتونی سالهای سال از مزایای این دو سال بهره ی مالی و تجربی ببری
ضمنا، پیانو رو در هر سنی میشه یاد گرفت و ادامه داد اگر فرد واقعا علاقه داشته باشه. با این دو سال کار میتونی وضعیت مالیت رو مستحکم کنی و توان این رو خواهی داشت که وقت فراغت بیشتری برای بودن در کنار پیانوت در آینده بخری.

آقا یک رای مثت بزن به نام ما D:

هشدار: به حرفای من توجه چندانی نکن. چون من اگر بلد بودم تصمیم بگیرم وضع خودم این نبود :|

رز جمعه 22 دی 1391 ساعت 02:24 http://mydailynotes.blogsky.com/

خب اگه رفتنت به اومدن به بلاگ اسکای و پست نوشتن تو بلاگت لطمه نمیزنه اینکارو بکن:دی
ولی خارج از شوخی،به نظر بد نمیاد!گاهی آدم باید از چیزایی که دوست داره واسه مدتی(نه همیشه)بزنه تا چیزایی که ارزش بیشتری داره به دست بیاره!این نظر شخصی منه،هرچند من خودم این کارو هیچوقت نکردم تا جاییکه یادم میاد:دی

پ.ن:با نظر مرجان کاملا موافقم:دی

اما در نهایت خودت بهتر میدونی!

علیرضا جمعه 22 دی 1391 ساعت 20:42

رد شد ....؟ یعنی دعوت رو پس گرفتن

نه، درست کردم جمله رو، من قبول نکردم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد