حدود 10 ماه پیش، جریانی پیش آمد که نیازمند حمایت خانواده بودم، و خانواده هم گفته بودند که هستند.
اما به موقعش نبودند، و مثل روز روشن بود که بدون حمایت خانواده من نمی توانم قدم توی اون راه بگذارم.
همان موقع بهشان گفتم، بهشان گفتم که نامردی کردید.
اون جریان واسه من، واسه آینده ام، واسه زندگی ام خیلی مهم بود، خیلی.
خانواده رو مقصر نمیدانم، من تلاشم رو کردم، نشد.
اما این زخم ها، همین زخم های کوچیک، هیچ وقت خوب نمیشوند، همیشه اون گوشه ها هستند.
به شدت پستت برام قابل درک وحس کردن بود فرندز
چاکریم...
...
ای کاش ازت حمایت میشد
در جریان هستی که...