.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

روزگار...

اوضاع خوب نیست، اصلاً...

شیکم گنده...

امروز این نیمچه رئیس ر.ید به حالم، مرتیکه گوسفند.

یه آدم 50 سال که میدونه از اینجا بالاتر نمیتونه بره، واسه همین واسه ما رئیس بازی در میاره...

حالا رئیس خودم خیلی خانم خوبی هست و همیشه هم کمکم کرده، این بزمجه یه تلفن میزاره تو گوشیش، مثل دلال های ارز که فکر میکنند خودشان کارخانه تولید دلار دارند، اینم احساس میکنه خیلی بزرگه، البته بزرگ که هست، از نظر جثه.

امروز آمده بود چرت و پرت میگفت، منم تو دلم میگفتم آخه گوسفند، من و همکارم دو نفری داریم یه دیتا سنتر رو می چرخونیم آنوقت تویی که فرق گو.ز و شقایق رو نمیدونی چیه به من میگی پیگیر نیستی... نه خدایی!

بعدشم پوزخند میزنی میری! ای الهی بترکی.

آخر کاری به همکارم گفتم من روز آخری که اینجا هستم میرم جلو بهش میگم یو سان آف بچ، لیسن تو می، ....

اعصابم رو ریخت بهم، اَه ....