یه برنامه ای بود امروز که من از یک ماه پیش براش وقتم رو تنظیم کرده بودم.
به خاطر یه سری دلایل واقعآ مسخره نشد، نتوانستم این نشدن رو هضم کنم، با اینکه هیچ چیزی از دست ندادم و چیز خواستی هم بدست نمی آوردم، ولی به شدت عصبانی شدم و با اون کارمند تند صحبت کردم، البته ایشان هم داشت ماله کشی میکرد، خوب مگه من واسه شرکتی که کار میکنم ماله نمیکشم!
خیلی عصبانی شدم، بی خود و بی جهت، بدون دلیل خاصی، و این تندی کردن...
حالا از دست خودم عصبانیم باز که چرا سر هیچی اینقدر عصبانی شدم، واقعا توی اون لحظه میخواستم کیبرد رو بردارم بکنم تو حلق دخترک، واقعاً دوست داشتم این کار را بکنم، دوست داشتم از پنجره پرتش کنم بیرون.
با اینکه تنها عکس العملم تندی در کلام بود که نسبت به این خشم عالی هست، ولی نباید اصلا عصبی میشدم، اونم سر چی آخه...
اصلا نباید عصبانی میشدی،اونم با کی؟با یه دختر.اصلا چطور دلت اومد.برو از دلش در بیار
حداقل تا 3 ماه دیگه نمیبینمش
انقدر توی این موقعیتی که فرمودید قرار گرفتم.
انقدر بی خود و بی جهت عصبانی شدم.
انقدر خودم رو سرزنش کردم.
انقدر تصمیم به بی خیالی گرفتم... ولی نشده هنوز اونچه که در تصوراتم مد نظرمه.