یه زمانی، تایپ میکردی بلاگ اسکای یا بقیه بلاگ های فارسی و به صورت اتفاقی روی به روز ترین وبلاگ ها کلیک میکردی و شروع میکردی به خواندن.
اکثر وبلاگ های خوبی بودند، یعنی نفس وبلاگ داشتن، از تبلیغات و شکست عشقی و شوهری و اینها خبری نبود.
الان خیلی از وبلاگ ها فقط تبلیغ هستند، یه سری از قدیمی ها هم که خاطرات خارج نویسی میکنند، امروز رفتم فیلان میدان ونیز، فلان بود...
خارج گود: سال دوم دبیرستان، یه معلم ریاضی داشیتم، آدم باحالی بود، جلسه اول کتاب مثلثات رو مثل اون صحنه ی فیلم ذهن زیبا انداخت تو سطل، گفت مفت نمیرزه، کاشی میشد خیلی از چیزها رو ریخت تو اون سطل اشغال...
اصلا آقا جای کتاب درسی تو سطل آشغاله.
تمام
فامیل دور بود یا دکتر؟
ولی وبلاگ تو رو دوست دارم.مطالبش خوبِ و تو هم آدم خاکی و صادقی هستی.
ممنون...
یاد باد آن روزگاران...
عجب دورانی بود پسر ....