.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

چشم هایش...

حوصله ام نمیاد برگردم مطالب قدیمی وبلاگ رو سق بزنم و پیدا کنم چه تاریخی نوشتم باید کتاب بخوانم، فکر میکنم اوایل تابستان بود، بله، همون موقع ها بود، قبلِ ماه مبارک.

کتاب خواندن آداب داره، حس میخواد، شرایط میخواد، عشق میخواد و از همه مهتر، کاغذ میخواد.

حس کتاب خواندن واسه ی من، به لمس و بو کردن کاغذ است، نه با یک انگشت ورق زدن روی صفحه ی تبلت، در هر صورت برای ما که به کتاب فارسی دسترسی نداریم، خواندن کتاب محدود میشه به کتاب الکتریکی و تبلت.

سه تا کتاب خواندم، خاطرات یک گیشا، همنوایی شبانه ی ارکستر چوب ها، چشم هایش و یه سری مجموعه از هوشنگ گلشیری.

چشم هایش از بزرگ علوی عالی بود، کلا نثر و نگارش بزرگ علوی خیلی به روحیات من نزدیکه و من رو پرت میکنه به تهران 1320 اونور ها...

نظرات 3 + ارسال نظر
علیرضا شنبه 6 دی 1393 ساعت 22:32

انتخاب خوبی بود... بزرگ علوی

مگهان دوشنبه 8 دی 1393 ساعت 02:04 http://meghan.blogsky.com

3 بار چشمهایش رو خوندم ! تو نقد داستانشم شرکت کردم ! دیگه بعد از اون بیشتر حس کردم دوسش دارم : )
من اصلاً نمی تونم با خوندن ایبوک ارتباط برقرار کنم : ( ای کاش از یه راهی بهتون کلی کتاب از ایران برسه و بتونید یه دل سیر کتاب بخونید و ببویید و عشق کنید : )

آویشن دوشنبه 22 دی 1393 ساعت 19:19 http://dittany.blogsky.com

خاطرات یک گیشا.وای که چقدر این کتاب و دوست دارم.اشتباه نکنم دوم دبیرستان بودم که خریدمش.
حق دارین هیچی کتاب کاغذی نمیشه.گرچه تو ایرانم همه الان بیشتر دنبال ای بوکن تازه اگه کتابخون باشن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد