میدونی، هیچ جا خانه آدم نمیشه، هیچ جا اتاق خودت نمیشه، وقتی بلیط میگیری که بری دیدن خانواده و دوستان، میگی میرم خانه.
واسه ی من، تا این لحظه، همیشه این حس بوده که یه روزی ول میکنم و برمیگردم، یه حس احساسی که دلم رو شادمیکنه، یه چیزی که منطقی احتمالش کمه ولی بودن حسش لذت بخشه.
ولی یه روزی، کم کم، میبینی ریشه گرفتی، میبینی باید یه تصمیم هایی بگیری واسه ی یه عمر، میبینی دیگه نمیتونی بگی میزنم زیر میز و برمیگردم، آنوقت یه جایی میرسه که اون روزنه ی حسیه دلخوشیه هم تموم میشه، میری زیر بار زندگی...
*پیشاپیش عیدتون مبارک*
98651
ممنون
همه با عشق بار سفر میبنددن و میرند اون وقت، زمانی که اونجان دلشون یاد خونه و خانواده و دوست میافته !!!
دقیقا...
.....
می ترسم جایی جز اینجا ریشه بگیرم . خیلی می ترسم از رفتنی که بی برگشت باشه...