.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

یک روزمره...

توی اتاقم نشستم و دارم تایپ میکنم، ذهنم آشفته است، نمیتونم حواسم رو به چیزی جمع بکنم.

۳ ساعت دیگه با منیجر الاغم یک جلسه ی نیم ساعته دارم، جلسه های بی هدف و بی نتیجه. دلم میخواد یه دفعه تو یه جلسه که هم مدیر بالایی ها هستند و هم تیم های دیگر این الاغ رو سکه ی یک پولش کنم و بهش بگم بزبز قندی هم از تو بیشتر میفهمه، اما خودمم میدونم که نمیشه چون به کار و پول احتیاج دارم.

از اول هفته منتظر آخر هفته هستم و آخر هفته هم هیچ غلطی نمیکنم، فقط عمرم و هدر میدم و میگذرونم.

جمعه گذشته مادرم تو اسکایپ گفت نه مشکلات خانه رو ببر اداره و نه مشکلات اداره رو ببر خانه، حرف درستیه اما من میخوام سر به تن این الاغ نباشه.

دو سال پیش که تو یه شرکت دیگه کار میکردم، یه دفعه منیجرم (که اونم یه گاوی بدتر از این بود) به من تیکه انداخت و رد شد، موقع برگشتن جلوی همه بهش گفتم تو با من مشکل داری؟  گفت نه!

گفتم پس دفعه ی بعد مثل یک انسان هرحرفی میخوای بزنی وایستا و حرفت رو بزن، اینطوری مثل مرغ سرت رو  پایین ننداز و برو...

مشخصه الانه بشتر محافظه کارشدم و نمیرم به مدیرم بگم تو یک الاغی، بلکه میام به شما میگم او یک الاغ است و من هم چنان هرروز باهاش جنگ و جدل دارم.

دلم سفر میخواد، شاید یک هفته آمدم ایران واسه خودم رفتم گشتم، کلا یک هفته این مسافت دهنم مورد عنایت قرار میگیره ولی خوب مرخصی ندارم، شایدم نیومدم، فعلا نمیدونم...

نظرات 6 + ارسال نظر
دلقک چهارشنبه 20 آبان 1394 ساعت 01:30 http://jokker.blogfa.com

به نظر من یک سر بیا
حال و هوات عوض میشه

آویشن چهارشنبه 20 آبان 1394 ساعت 12:20

+اگه فرصت داشتی بیا،سفر روحیه آدمو عوض می کنه.
+از دست این مدیرای کار نابلد.خواهر منم دقیقا یکی از این مدیرای احمق تو شرکتش داره ولی ازونجایی که به کارش احتیاج داره مجبوره گاهی اوقات کوتاه بیاد با اینکه میدونه کارای اون احمق اشتباهه.

سفر به خانه خوبه...

م ر ی م ی چهارشنبه 20 آبان 1394 ساعت 12:30

منیجر من که خانومه..اومده منو نمکگیر خودش کرده...یه کمکهایی بهم کرده که هروقت باهاش مخالف بودم یا از کاراش حرصم میگرفت نتونم چیزی بگم......یه جورایی آدمارو با پول میخره....اما من خریدنی نیستم......

با مرخصی ِ کم..و اینهمه راااااه !...فقط خستگی و باز دلتنگی بیشتر بعد برگشتن میمونه برات...پاشو برو همون نیاگارایی آمازون...یا هاوایی.....با دوستانت.....
خوش بگذره فرندجان..........................................

نیاگرارو منتظرم نزدیک های بهار پدر بیاد با پدر بریم.
هاوایی هم هم دوره هم گرون.

علیرضا پنج‌شنبه 21 آبان 1394 ساعت 12:04

همونجا یک جایی رو پیدا کن برو سفر شاید با هزینه کمتر کیفیت بیشتر ....

شاید نه...شرط بندیه با خودم...

دلقک جمعه 22 آبان 1394 ساعت 00:49

شما خبر ندارین چی به سر تراویس اومد؟

برگشت گویا...

مگهان جمعه 22 آبان 1394 ساعت 02:12 http://meghan.blogsky.com

ما از اینجا فقط می تونیم بگیم اوهوم اوهوم فرند جان او یک الاغ است تازه خیلی هم الاغ است و بعدتر میتونیم آرزو کنیم به زمین گرم بخوره-معنی زمین گرم چیه؟!- و بعد تر دعا کنیم یهو! عاشق شما شه و کمتر آزارت بده مردک...
نکبت:|

هه هه، نه بابا، به زمین گرم نخوره، ولی یا یاد بگیره، یا اینکه بره توی یه تیم دیگه، نمیدونم شایدم من عجولم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد