.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

از دنیای وبلاگ ها...

کاریکاتوریست درک نشده میگه:


الان می نشینم با حسرت عکس ملت را نگاه میکنم توی شبکه اجتماعی . اینهمه دوستی و رفاقت برایم قابل باور نیست . نمیتوانم قبول کنم و بپذیرم که چرا اینهمه من تنهایم . ازدواج در آن سن و سال به نظرم می تواند یکی از دلایلش باشد ( امیدوارم یکسری مسائل را قاطی نکنی باهمدیگه رابطه زن و شوهری و پدر دختری جای خودش را دارد و این که دارم میگویم یک چیز دیگری است ) 

الان آن انزوای خود خواسته ی سالهای دور . آن " بگذارید تنها بمان " که جای خودش را داده است به " رفتند تنهایم گذاشتند " دارد بابایمان را در می آورد . الان تو دنبال رابطه هایی هستی که دوست داری ایجاد بشود . برای همین دیگر نمی توانی خودت باشی . نمیتوانی پرستیژت را حفظ کنی  . من دلم میخواهد آدم درون گرایی باشم . اما دورو برم آدمهای دوست داشتنی ای هم باشند . الان باید از قالب خودم خارج بشوم .عین حرف زدن با زبان غیر والدت می ماند عین وقتی که داری انگلیسی تمرین میکنی . خودت نیستی . آن لهجه دیگر نیست . شخصیت کلامی نداری . یکی دیگری اصلن. داری فیلم بازی میکنی.  میفهمی که ...

نظرات 3 + ارسال نظر
رز صورتی شنبه 21 آذر 1394 ساعت 22:53 http://her-life20.mihanblog.com/

حال عحیبیه نقش بازی کردن...
زیادیش هم عمر را انگار کم میکند بس زجر اور است....

دقیقا...

م ر ی م ی یکشنبه 22 آذر 1394 ساعت 08:33

یه مَثَل هست.."وقتی با یه سبد موز وسط جنگل وایسی همه میمونها دورت جمع میشن.."...من میگم آدم ، خودش باشه...مطمئنا دوستای واقعیش رو پیدا میکنه...چه درونگرا ..چه برونگرا...چه مودب و وزین...چه بی ادب و بی حیا......حالا یه وقتایی برا فان شده شاید یکم قاطی چرت و پرت گوییای یه عده بشی برا تفریح...ولی مدت زیاد نمیتونی...حالت بهم میخوره ...از خودت بدت میاد....در صورتیکه ما باید حالمون بهتر بشه...نمیدونم چطوری میشه اینهمه نقش بازی کرد !!!.....منکه نمیتونم خودم نباشم....
اما یه چیزم میتونم بگم.. اینکه خیلی زود طرف ِ ویلاگیم رو میشناسم...اینکه از ته دل حرف میزنه یا داره بازار گرمی میکنه....از لابلای نوشته هاش حس اش رو می فهمم... و تا حالا هم تقریبا درست تشخیص دادم....(بخصوص اونایی که بعدا باهاشون دوست واقعی شدم..)

با این حرفت موافقم: "ولی مدت زیاد نمیتونی...حالت بهم میخوره ...از خودت بدت میاد....در صورتیکه ما باید حالمون بهتر بشه...نمیدونم چطوری میشه اینهمه نقش بازی کرد !!!.....منکه نمیتونم خودم نباشم...."

مگهان دوشنبه 23 آذر 1394 ساعت 01:50 http://meghan.blogsky.com

من هربار خواستم کسی رو کنارم داشته باشم، مجبور بودم یکی باشم غیر از خودم، به هزار دلیل... و اینه که حالا خیلی تنهام:) با تمام شلوغی دور و برم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد