یه غروب پاییزی، وسط هفته، چهارشنبه است به گمانم، خیابان ولیعصر، نزدیک باغ فردوس، دارم قدم میزنم به سمت تجریش، چنارهای نارنجی و زرد، زمان خدمت سربازیم هست، از اون حالایی که دوست دارم، دم کتابفروشی نشر باغ می ایستم، یه نگاه سرسری به کتاب های میکنم و راه میوفتم، از کنار یکتا میگذرم خودم رو غرق لذت میکنم.
این آهنگ، من رو برد به این جاها...