.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

مرد شاپرکی :

(این چند روز ننوشتم چون واقعا نمی دونستم چی باید بنویسم. مطمئن هم نیستم که نوشتن اینا الان و در این زمان کار درستی باشه.)

 

 

خوب آره... حق با توئه. قیافه ی آروم و مطمئنت باعث می شه آدم خیلی سخت باور کنه که تو هم به اندازه ی خودت مشکل داری.  سختی برای همه هست و اگه قبول داری که خدا عادلترینه پس بپذیر که به اندازه ی خودت بهت سهم مشکل داده. باید این یه قاشق دوا رو بخوری و راه دیگه ای نیست. این یه قاشق برای تو اندازه است. پس نگو که زیاده یا چرا سهم باران کمتره. مال هر کس به اندازه ی خودشه.

یکی از درگیری های دائمی من با خودم وقتی تو شرایط سختی گیر می کنم اینه که چرا باید این حجم مشکل رو تحمل کنم. این در توان من نیست. و بعد فکر می کنم حکمتی در اندازه ی این مشکل هست و شاید خدا می دونه که من چه قدر توانایی دارم وخودم ازش غافلم. پس باید بلند شم یه کش و قوس حسابی بیام و راه بیافتم دنبال سهم خودم. باید این یه قاشق دوا رو بخورم.

حتی بعضی وقتا وقتی تو راجع به دردسرهات می نویسی فکر می کنم چرا انقدر درگیری. و بعد به خودم می گم حتما توانایی حل اونا و بر اومدن از پس شون رو داری و می تونی یه کاری بکنی.

 

خاله ی من همیشه می گه اگه از چیزی تو یه مغازه خیلی خوشت اومد همون لحظه نخرش. برو خونه و یه شب صبر کن اگه بازم همون قدر می خواستیش برو دنبالش. این فقط راجع به خرید کردن نیست. راجع به هر تصمیمی بهتره این جوری بر خورد کنیم. و البته بسته به اهمیت اون تصمیم مدت زمان مورد نیاز برای فکر کردن و فاصله انداختن فرق می کنه. راه آدما با هم فرق می کنه. برای تو یا هر کس دیگه ممکنه نمره یا مدت زمان طول درس خوندن در آخرین درجه ی اهمیت باشه. ولی باید فکر کنی. جدی هم فکر کنی.

 

احساس اینکه من در زمانی می تونستم کاری رو بکنم و کنار کشیدم خیلی خیلی آزاردهنده است. اینو می گم چون سر خودم اومده ولی عواقبش به نظر من بد تره. الان تو این موجی که کاش می تونستم برگردم عقب ولی بعدا احتمال اینکه به حالی برسی که هر لحظه فکر کنی نکنه بعدا پشیمون بشم نکنه همون اتفاق بیافته اصلا کم نیست. چیزی که رخ داده گذشته. به فکر آینده باش و این که چی کار می تونی برای دوستت بکنی.

 

و بعد از همه ی اینها شاکر باش که دوستانی رو در اطرافت داری. می دونی که چرا این رو می گم. شاید خیلی بیشتر از اون که اونا برای تو کمکی باشن تو تکیه گاه بقیه بوده باشی، نمی دونم ولی می دونم که نبودن آدمایی با ارتباط نزدیک  دور و بر آدم چه به روز آدم میاره.

 

اینجا رو هم بهش می رسم ولی به یه شرط. اونم این که نری گم بشی. هر آدمی به حرف زدن احتیاج داره و حتی خیلی وقت به چرند گفتن. باید با یکی حرف بزنی این رو می گم چون می دونم آدم تو داری هستی. بیا بنویس و حرف بزن. و بخند!( به همه من جمله من!)

نظرات 3 + ارسال نظر
ملقب به عسل جمعه 28 بهمن 1384 ساعت 04:06 http://30in.persianblog.com

سلام !

یه آدم ِ بسیار مزخرف ، همیشه می گفت : هر کسی مشکلات ِ خودش رو داره و مشکلات ِ هر کسی برای خودش سخت و عذاب دهنده است حتی اگه اون مشکلات به نظر ِ دیگران مسخره و ساده باشه !

اگه از چیزی خوشت بیاد و نخریش ، خوبه اگه فک کنی تا شب ... ولی شاید فردا صبح دیگه نباشه !!!!!

به هر حال اینکه ادم با خودش و مشکلاتش کنار بیاد ، اتفاقی است بسیار فرخنده !!!!!!!!!!!!!!!

موفق باشید و شاد !

مرد شاپرکی جمعه 28 بهمن 1384 ساعت 16:19

نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می آمدی حالا چرا ؟ ( اگه اشتباه نگفته باشم شعر رو )
ملقب به عسل هم بد نگفته شاید دیگه فردایی نباشه، برای بعضی چیزها اصلا نباید به بعدش فکر کرد ولی برای خیلی چیزها چرا.
خبرهای خوب همینطوری میرسه، امروز دوست شمالیم زنگ زده بهم، تصادف کرده شدید، میگم چند نفر میدانند میگه خودمو خودتو خدا، ولی بازم خدا را شکر چون‌:
صدمه ها با اینکه شدید بوده ولی مالی بوده
دوستم پسر است
خودش می تواند راست و ریستش کنه
و مهمتر اینکه کسی صدمه ندیده....

مرد شاپرکی دوشنبه 1 اسفند 1384 ساعت 23:18 http://friends.blogsky.com

نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا
درستش این بود...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد