.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

وبلاگ...

تا حالا شده آدرس وبلاگتون رو به یکسری آدم بدید بعدش مثل سگ پشیمون شید؟
پ ن: من الان تو همان حالم...

هدف...

 
یک جایی ببین زمین و آسمونیم، هر دوتامون ترسیدیم!
مدام پایین رو نگاه میکنه، بهش میگم به من نگاه کن، قدم قدم بیا بالا، میگه نمی تونم، داره پایین رو نگاه میکنه، سرش داد میزنم به من نگاه کن.
مطمئنم الان تو رودربایستی گیر کرده که نزده زیر گریه، میگم میخواهم یک چیزی بگم، میگه الان؟ میگم آره، همین الان، تو همین وضعیت، گوش بده، میگه باشه!
یک هواپیما، دو تا چتر باز رو میبره بالا برای پرش، مربی میگه: هدف شما اینه که تو نقطه A فرود بیاین، و مواظب باشین نرین تو خیابان و زیر ماشین ها، دو نفر با هم می پرند، نفر اول همش به این فکر میکرده که فقط تو نقطه A فرود بیاد و نفر دوم، فقط به این فکر میکنه که زیر ماشین نره، آخرش، نفر اول تو نقطه A فرود میاد و نفر دوم میره زیر ماشین!
تو که نمی خواهی جای نفر دوم باشی، میگه راست میگی ولی نمیشه، میگم میشه فقط اراده کن، میگم به حرف من گوش کن، جاپات رو محکم کن، یک نفس عمیق بکش، فقط به این فکر کن که بیای بالا، فقط همین، راهنماییت میکنم، فکر کن، ببین اگه درست میگم عمل کن اگه نه، خودت عمل کن، به حرف بقیه هم گوش نکن، ذهنت و روحت الان فقط این باشه که بیای این بالا، پیش من، میگه باشه.
میگم حالا سکوت، تمرکز، با شماره 3 دستت رو میدی به من، یک، دو، سه. دستش رو میگیرم، میکشمش بالا، صدای هورای اعضای تیم میاد، زُل میزنم تو صورتش، تو چشماش، میگم تموم شد، همه چیز تموم شد، دیدی تونستی، دیدی میتونی، ما بدتر از اینجا ها رو رد کردیم، تموم شد.
پ ن: زندگی خیلی از ماها جریان همین دو تا چتر بازِ، راستی شما به نقطه A فکر میکنید یا به اینکه نرید زیر ماشین...