.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

نزدیک...

یک جایی همین نزدیکی ها، تو خیابان های تهران، خیابان های شلوغ تهران، مثل همیشه با دو تا لیوان شیرقهوه و یا نسکافه.
کَل کَل سر اینکه کی خبرها رو زودتر بده، قهر و قهرکشی، مثل همیشه. حرص دادن های من و لجبازی اون.
داریم به ششمین ماه نزدیک میشیم، باید جشن بگیریم، برای من که خیلی جالبه! شد شش ماه.

مرگ...

مرگ از زندگی پرسید: آن چیست که باعث می شود تو شیرین و من تلخ جلوه کنم؟
زندگی لبخندی زد و گفت: دروغ هایی که در من نهفته است و حقیقتی که تو در وجودت داری.
پ ن: به قول مسعود این قضیه داره، مربوطه به همون خبره، فردا شب شاید نوشتم چون شدیدا دارم میترکم!