.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

و چه گذشت...

راست میگی، شد 8 سال، هشت سال از تولد Friends گذشت.

زود گذشت؟ نه، سخت گذشت؟ آره، خیلی هم سخت.

روزیکه این وبلاگ را درست کردم، تازه شده بودیم دانشجو، اونم وسط کویر، تک و تنها با اینترنت دایل آپ نفتی...

شاید به خاطر فرار از تنهایی بود و شایدم به خاطر سرگرمی، توفیقی نمیکنه، هر دو یکیه.

از 8 سال پیش تا حالا به هدفم هایم رسیدم؟ 

نه، شاید از بیرون آره ولی از درون نه، از بیرون خب درسم تموم شد، تونستم پیشرفتی که در زمینه ی کامپیوتر دوست داشتم بکنم، سربازی رو رفتیم و شرش کنده شد و الانم که اینجا...

از درون، دوست داشتم حداقل تا 26 سالگی ازدواج کنم که نه شرایطش را داشتم نه یارش را.

زیاد دنبال پیشرفت و خفن بودن نبودم و همیشه دوست داشتم از زندگی ساده ام لذت ببرم، ولی خب جریان اون سیب ای است که هزارتا چرخ میخوره تا برسه به پایینه.

یه سری دوستان بودند اون اوایل که می آمدند، می خوانند، ولی خب راهشان و مقصدشان جدا شد.

---------------------------------------------------

مادر غصه میخوره که من تنهام و تو این کشور هم تنها زندگی میکنم و تنها یارو و همدم این لپ تاپم است و من از غم مادرم میشکنم.

میگم مادر، اکثر دختران ایرانی اینجا برای ماندن آمدن نه برگشتن، من تکلیف خودم را هنوز نمیدانم که میخواهم بمانم یا نه...

پدرم هر روز از اوضاع بد اقتصادی میگه، به نظر یکم پیاز داغشم زیاد میکنه، نمیدانم...

نظرات 3 + ارسال نظر
مرجان . در جستجوی خویشتن . چهارشنبه 17 آبان 1391 ساعت 23:59

مستدام...

علیرضا دوشنبه 29 آبان 1391 ساعت 13:02

پنجشنبه ۵ خرداد ۸۴ ساعت ۲۰:۲۵
یک سری به این پست بزن

صبور شنبه 9 دی 1391 ساعت 22:40

سلامی و علیکی.

داشتم توی وب می چرخیدم که اکی ما را به در منزل شما خط داد. آره دادش. اول نخواستم مزاحم شم. نگاهی به در و پیکر منزل(وبلاگ) اندختم . بوی تنهایی می داد.کمی بیشتر دقت کردم. چرخی دور منزل زذم. حسم می گفت میتونی با صاحب ابن خانه دوست بشی.
دلو می زنم به دریا.
رفیق تنها. در کدام دیار گرفتار آمده ای؟ یورپ و کشور آنگلو ساکسونها یا دیار عمو سام؟

به هر حال خوشوقتم.

جنوبی هستم.

نامی و نشونی ندادی جنوبی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد