.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

بزرگترین شانس...

فکر میکنم بزرگترین و بهترین شانس زندگی من، بعد از تمام فزار و فرودهای زندگی، آشنا شدن با همسرم بود.

مراوده...

به همسرم میگم که مراوده ی من با آدم های دیگر باید به حداقل ممکن برسه، واقعیت اینکه من چیز زیادی برای ارائه ندارم، یعنی اگر شما هم صحبت من بشی، به احتمال خیلی خیلی زیاد قبل و بعدش چیزی بهت اضافه نمیشه، فقط وقتت میگذره، از طرفی هم من کلا آدم خوش مشربی نیستم، بیشتر شنونده هستم و خودم موضوعی برای صحبت ندارم.

این چیزها به خودی خود بد نیست، درک و سواد من از زندگی پیرامونم واقعا کم است و خب دلیلی نداره افراد وقتشان را با من تلف کن، موضوعاتی که من رو به هیجان میاره و یکم راجبش بلدم مثل موسیقی سنتی یا موتور ماشین، برای خیل عظیمی از آدم ها خسته کننده است.

یه نیگاه میکنه و میره...

بهر تماشا...

آدمها دارند میمیرند، نفرین و آخرتی وجود نداره، زندگی همینه، اونیکه پول و قدرت داره همه چیز داره، بقیه هم بهر تماشا...

حق...

زندگی خسته کننده شده، اینکه زور آدم نمیرسه به تغییر هیچ چیزی، اینکه مدام باید به فکر پول در آوردن باشی تا گشنه نمونی و اینکه همیشه سرت جلوی ظالم و زورگو پایین است.

حق به حق دار میرسه و دنیا دار مکافات هم پشم، این چیزا واسه دلداری هست نه چیز دیگه...

به من بگو چرا...

کرم به جونم افتاده کارم رو عوض کنم، انگار میخوام از این دایره امن بیام بیرون رو خودم رو به دردسر بندازم، نمیدانم چرا واقعا...