.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

.:Friends:.

روزانه های کاملا شخصی من...

سرو

گفتم نظرم رو در مورد پنج شنبه با یک پست جدید بدم. این بیت شعر از صائب دقیقا روحیه ی تو رو نشان میده. 
هر دم چو تاک، بار درختی نمیکنیم     چون سرو بسته ایم به دل، بار خویش را
 صائب میگه ما چون انگور بار خود را به دوش درخت دیگری نمیگذاریم(معمولا تاک داربست و... میخواد وگرنه رشد نمیکنه)چون سرو بار خود را بردل می نهیم .این طوری است که تو با بقیه فرق داری.

امنیت...

امنیت معنوی: بدانی که خانواده ات هستند که مراقب تو باشند، هیچ چیز دیگری چنین احساسی به تو نمی دهد. نه پول، نه شهرت.
پ ن: از بعد از ظهر های جمعه متنفرم...

آدما

آدما گاهی خسته می شن. از این که نمی تونن یه کارایی رو انجام بدن. از این که نه خواسته های خودشون برآورده می شه نه مال دیگران. از این که همه چیز درهم و برهمه.

 

 آدما گاهی غیر قابل تحمل می شن. خودشون هم می فهمن. ولی نمی شه کاریش کرد. این وضع رو بدتر می کنه. آگاهی نسبت به شرایط غیر قابل تغییر.

 

 آدما گاهی می خوان تنها باشن. می خوان بریزن تو خودشون. درد و شادی رو برای خودشون نگه دارن. با کسی شریک نشن.

 

 آدما گاهی غیر قابل فهم می شن. می فهمن چی میخوان و چی می گن ولی بقیه متوجه حرفاشون نمی شن.

 

 آدما گاهی چیزایی می گن که همونایی نیست که فکر می کنن. مغز زبونشون با هم منطبق نیست. ولی بقیه که نمی فهمن چی فکر می کنن. می فهمن؟

 

 آدما گاهی وقتا دلشون می خواد برن بمیرن. ولی نمی شه. کاش می شد. می شه؟

 

 آدما گاهی خیلی بدبختن. بی پناهن. حتی خودشون هم حامی خودشون نیستن.

 

نفس کاین است پس دیگر چه داری چشم

زچشم دوستان دور یا نزدیک....

پستی و بلندی...


زندگی همه ما، پستی بلندی زیادی داره، همچنین مشکلات زیادی، اگه این مشکلات نباشند که زندگی بدون مشکل هیچ لذتی به آدم نمیده، میشه یک زندگی معمولی، آدما باید طعم سختی رو بچشند تا به موقعش لذتش رو هم ببرند.
این دو روز خیلی بد بود، خیلی. نتیجه زحمت های 3 روزم در عرض 3 ثانیه از بین رفت، 4 نفر یک چیزی رو بهم گفتند که اساسی حالم گرفته شد، حالا نمیدانم چرا هر 4 تا با هم و جالب اینکه این 4 نفر اصلا همدیگر رو نمیشناسند، بگذریم.
یک روزهایی هست که آدم رو فرم نیست، آقایون، خانم ها، دوستان، لطفا درک کنید، نمیخواهم گوش کنم، نمی خواهم شماها هم گوش کنید، گوش شنوا نمی خواهم، اینقدر به پروپای من نپیچید، بابا یک روز حال ندارم.
هی میگم یک امروز رو بیخیال من شید، کاری به کارم نداشته باشید، هی میگم اینقدر سربه سرم نگذارید آخرش یک چیزی میگم هم شماها ناراحت میشید هم من، نمیفهمند که نمیفهمند.
آخرش هم که شنیدی حرفی رو که نباید میشنیدی، چی عایدت شد؟ هیچی. فقط اینکه 15 دقیقه دنبالم بیفتی و بخواهی درستش کنی.
امروز از ساعت 12 تا 8 شب موبایلم رو خاموش کرده بودم، حال و حوصله جواب دادن نداشتم. تازه 7.45 آمدم خانه و رفتم حموم و 8.15 روشنش کردم.N تا Sms داشتم( N=17 ) از اینکه چرا جواب نمیدی؟، چرا گوشیت خاموشه، چطوری، قهری، وقتی داشت حضور غیاب میکرد بهم مسیج بزن، تقریبا جواب همه رو دادم ولی نصفه نیمه، آخریش هم این بود که 8.30 حاضر شو میایم دنبالت!
2 ساعت فکر کردم تازه یادم افتاده به! امشب مراسم 40 دایی یکی از بهترین دوستام هست که حتما باید برم، ان وقت من یک دقیقه وقت می خواهم برای استراحت کردن، خنده داره نیست؟
پ ن 1: آخه کدام آدم آحمقی پنجشنبه شب اونم تا ساعت 7 اونم دانشگاهی که 60 کیلومتر با محل زندگیش فاصله داره کلاس بر میداره؟ معلومه من.
پ ن 2: امشب هوا اینجا مثل این عکسه بود، لذتی نداد بدتر اعصابم رو خورد کرد که خیس شدم، باورت میشه اینجا و این حرف ها...
خارج گود: این پام کم کم داره اعصابم رو خورد میکنه، دردی داره وحشتناک، فکر میکنم عصبی میشم اینم شروع میکنه اذیت کردن، تا ببینیم چه میشود، فوقش قطعش میکنم...
End: لطفا نظراتتان رو همین جا بگید نه در آفلاین( قابل توجه خیلی ها)

میدانی همیشه میگن موقع خطر آرامش خودت رو حفظ کن؟ برای دیوار که نمیگن برای تو میگن، برای من میگن.
به جای اینکه 15 دقیقه تمام گریه کنی و یک کلمه حرف نزنی از اول میگفتی چی شده، وقتی بهت میگم 15 دقیقه به من فرصت بده پیداش میکنم بهم اعتماد کن، هی زنگ نزن، میدانم نگرانی، میدانم فکر میکنی من تو این خراب شده به تهران دسترسی ندارم ولی اینقدر دوست دارم که 12 شب برن بیرون دنبالش بگردن!
خودت بگو چقدر طول کشید؟ 10 دقیقه بیشتر شد؟ نه بیشتر شد؟ دیدی چیزی نبود، دیدی نگرانیت الکی بود؟
پ ن: امشب مردم، زنده شدم و ترسیدم مثل سگ...

روش...


امروز قول دادم، به یک دوست. شاید بیشتر به خودم، حالا این طوری اش هم امتحان میکنیم تا ببینیم چه میشه.
منتظرم، قراره خبرش رو بهم بده، فقط امیدوارم بهش فکر کنه( نوار رو برگدونه ) و حقیقت رو بگه چون مهمه!
اصطلاحت خیلی بامزه بود، مثل یک خواننده ای که صدای زیرش روی بم میاد، یاد کاست هنگامه افتخاری افتادم و آهنگ خانه بر دوش که عاشق این آهنگم.
پ ن: درد پای قدیمی دوباره شروع کرده به اذیت کردن، فقط یک افتادن ساده بود نمی دونم چرا دوباره داره اذیت میکنه، فکر میکردم خوب شده، خدا کنه بدتر نشه چون اصلا حالش رو ندارم، فعلا که راه رفتن شده برام عذاب.

خارج گود:( عکس دومی ) بعضی موقع ها فکر میکنم من اگه این عکس ها رو نداشتم چی کار می کردم!
احتمالا همون حرف ها رو اینجا مینوشتم، در هر صورت...
End: خودم رو کشتم تا ننویسم که این آخرش بود...